غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۲۴
مرداد

دوست داشتم عصرها دو تایی به درختها میرسیدیم...من به گلهای پیچ نخ میبستم تا قد بکشند و تو چمن ها را کوتاه میکردی...

دوست داشتم عصرها به تو پیام بدهم که دارم برمیگردم خانه تا سر راه برویم خرید میوه و سبزی و مایحتاج...

دوست داشتم شبها وقتی اشپزی میکنم و توی اشپزخانه میچرخم موجود کوچکی توی دست و پایم بپیچد و هی تقاضای چیزی بکند...دوست داشتم سیب زمینی های سرخ کرده را فوت کنم و به دستهای کوچکش بدهم...

اما هیچ کدام ازینها نیست...تنهایی درختها را اب میدهم و هرس میکنم...گاهی همکار افریقاییم برای کمک و کوتاه کردن چمن ها می اید و همانقدر که کمکم میکند دلم را در هم میفشرد ازین تنهایی....

اما هیچ کدام ازینها نیست و من شبها توی اشپرخانه میچرخم و هیچ کس منتظر دستپخت من نیست....

 

  • بانو ...