دیروز گودبای پارتی یکی از همکارا بود...
رییس میگفت ۱۰ سال پیش برای کنفرانس کشاورزی رفته اس...ییل و میگفت این کشور در زمینه کشاورزی خیلی دقیقه و کلی کنفرانس داره...میگفت بردنشون یه مزرعه و اونجا هر لوله ابی یه رنگ داشته که بدونن باید بره برای بازیافت یا اب تمیزه یا چی..میگفت حتی برای یه قطره اب هم پلن داشتن....
دلم سوخت...برای وطن....
بعد با همکار امریکایی حرف میزدیم...میگفت شما که خارجی هستین چه قدر خارجیا به ما میخندن؟ به نظرشون ما خیلی ضعیفیم؟ رییس جمهورمون خیلی خنده داره؟
بهش گفتم نه...فعلا کشور شما قوی هست و سفید پوست هم هستید و اگر برید کشورهای خارجی و خصوصا اسیای شرقی هم حقوقتون از همکاراتون بیشتره و هم دخترا سر شما دعوا میکنن که شوهر سفید داشته باشن و پاسپورت امریکا....
بعدم گفت ببخشید نمیخوام ناراحت شی اما شماها هم پلن دارید که پاسپورت امریکا بگیرید بعدا؟ گفتم والله همه خارجی هایی که طولانی مدت اینجا کار میکنن میگیرن و باید بگیرن وگرنه هر بار چوب میکنن تو پاچه شون برای رفت و امد...بنابراین اسمش رو نمیشه پلن گذاشتن و برنامه ریزی گذاشت....
هزار سال هم که بگذره هورمونها هر بار برنده ان و هر بار قوی ان و هر بار موذی ان....شاید دلیل این دل نازکی این هفته همین باشه....