غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۳۰
فروردين

نیویورک...

دیپ مایند...

فیس بوک...

بوستون...

 

 شد ۴ سال...

 

  • بانو ...
۳۰
فروردين

مصاحبه اولشون رو یک ماه و ده روز پیش برگزار کردن...خیلی هم مهربون طور و ریلکس بودن...

مصاحبه بعدیشون یکی دو هفته بعدش بود.... فک میکردم متوسط پیش رفته اما دو هفته بعدش پیام دادن و با شور و شوق گفتن بریم مرحله اخر که دیگه اماده شی برای جلسه با رییسمون و صحبتای نهایی....

رفتیم برای مصاحبه اخر....در حالی که من داشتم تو ذهنم اماده میشم برای جلسه با رییس هم...

بعد از ده روز پیام دادن که ما یکی دیگه رو انتخاب کردیم....

 

شوکه ام...هر چند توی ذهنم همه چیز رو در نظر گرفته بودم....

غمگینم...

غمگین و کمی بیمار از هجوم هورمونها....

حالا رویای من به باد رفته...

و باید از بین دو تا شهر سرد دیگه انتخاب کنم که کجا میخوام برم....چی کار میخوام بکنم....

چرا وقتی بچه بودیم خوش شانسی میاوردیم...هر وقت میخواستیم معلم سر کلاس بلندمون نکنه یه دعا میکردیم و میشد....

هر وقت امتحان داشتیم دعا میخوندیم و میشد....

اما حالا نمیشه...

حالا هیچ چیز نمیشه...

 

  • بانو ...
۲۷
فروردين

بعد از چهل تیکه روی لحاف امروز نوبت گذاشته لایه پشمی وسط و لایه زیر بود....دیده بودم وسط لحافا پر از گره هست اما نمیدونستم چرا...

امروز خودم انجامش دادم و منتظرم که جلسه بعد که جلسه اخر هست دور لحاف رو بدوزیم و تموم...

ازون گروهه هنوز خبری نیست و باقی زندگی خاکستریه این روزا....

چه قدر من از فصل بهار و پر تلاطم بودنش بدم میاد....

  • بانو ...