غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۳۰
مرداد

حوصله ام سر فته سر کار و مینویسم توی این خونه ی گرد و خاک گرفته و متروک...

که بهش برگشتم و با فکری پر از گذشته و اینده روکش یکی از مبل ها رو میکشم کنار و مینشینم تا روح سبک کنم از خستگی....

 

چند هفته پیش شروع کردم به دیدن عشق ابدی...که فقط ببینم جبهه گیری جامعه چه قدر درست یا غلط هست و وضعیت فعلی قشر اپن مایند تر چه طور هست....

در هفته های اول چیزی که برام عجیب بود هول بودن و پررو بودن زیادی مرد وطنی و در مقابلش زود چسبیدن و هراس از دست دادن در زن وطنی بود...مردها در تلاش که همه گزینه ها رو چک کنن و بهترین رو انتخاب کنن حتی اگر اون بهترین یک شهر واله به دنبالش باشه و زنها در تلاش برای چنگ زدن به اولین دست اویز و بعد کور و کر....

بعدا چیزی که برام جالب شد خاکستری بودن ادمها بود...یعنی شما نمیتونین بگین فلانی ادم خوبیه...نهایت بتونین بگین فلانی با وجود شرایط  مختلف و منافع و خشمهای درونی و کمبودهاش ادم منصفی هست...وگرنه هر ادمی در لحظاتی منطقی و مهربون هست...ادمها رو باید درست زمانی که منافعشون در خطره یا خشم شخصی از کسی دارن شناخت...میدیدم که چه طور منطقی ترین ادم در برابر کسی که از خودش برنده تر بود به بی رحم ترین حیوان تبدیل میشد....

بعدتر این همه خشم و سطحی بودن ادمها خواب هام رو به هم ریخت...یادمه شب خوابیدم و تا صبح خواب بدجنسی و فرار و دعوا میدیدم...

بعدتر به این فکر کردم که چه قدر ادمها شکسته و اسیب دیده ان...چه قدر همیشه روانکاو لازم هست....

چه قدر ادمهایی که به خاطر خانواده نامناسب شکستن...ادمهایی که از بی پولی شکستن...ادمهایی که از تنهایی شکستن...ادمهایی که از خودخواهی و زیاده خواهی شکستن....

اگر تا حالا مغازه دست دوم فروشی ارزان رفته باشید...مثلا گود ویل که دست دوم فروشی امریکایی هست...دقیقا حس ادمهای این برنامه مثل همون دست دوم فروشی ها هست...هر کسی زمانی استفاده شده...هر کسی جایی شکسته...هیچ کسی دیگه در شرایط خوبی نیست.... شاید خوبی دست دوم فروشی این هست که با تصور روشن از یک دست دوم فروشی بهش وارد میشی...اما این ادمها هیچ تصویری و اطلاعی از شکستگی هاشون ندارن انگار مگر وقتی که برای توجیه و دفاع و مظلوم نمایی بخوان بهش اشاره کنن....

 

و تازه فکر کردم چرا خدا دوست داره بنده هاش رو امتحان کنه....

که ببینی تا کجا تاب میاره تا رنج رو به شکستن و اسیب دیدن تبدیل نکنه...

تا کجا تاب میاره که رنج خودش رو مثل تف و خون تو صورت و زندگی این و اون پرتاب نکنه....

 

  • بانو ...