۲۸
خرداد
روزه گرفتم, اودم دانشگاه، نشستم پای کامپیوتر، یه سری اهنگ از یوتیوب گذاشتم پخش شه،
امروز پسرای هندی هیچ کدوم نیومدن، بخش ما خالیه،
نشستم و دل رنجورم ترسان و لرزان توی دستمه،
من شاید دارم تند میرم، یا الان دچار مشکلات هرمونی زنانه ام،
اما، من از ادما نا امید شدم،
همیشه گمن پشت کلی حرفای قشنگ،
هر کی هم حرفاش قشنگ تر از بقیه خطرناک تر، از بقیه خودخواه تر،
مثل کسی که حجاب رو از روی چشمش برداشتن، دارم همه چیزو میبینم و رنج میکشم....