اتفاق...
گاهی اوقات بر حسب اینکه این خیابون همیشه خلوته پا میذاری روی گاز و میپیچی تو خیابون اصلی...بعد یه هو میبینی یه ماشین از نقطه کور ماشینت در میاد و از بغل گوشت رد میشه....
هی فکر میکنی چه طور ندیدمش..چی شد....خدا رحم کرد....بعد هزار بار صحنه رو مرور میکنی که ببینی چرا ندیدیش...
اگر تصادفی بشه که یک میلیون بار مرور میکنی...چی شد گاز دادم..چی شد حواسم به دوربین عقب نبود....حیف رو ماشین خط افتاد....بعدها هر بار اون خط رو میبینی عین صحنه میاد تو ذهنت و قلبت مچاله میشه....
من ۶ ماه پیش تو زندگی واقعی تصادف کردم و روی دلم خط افتاد....
حالا هر بار چشمم به اون خط میفته برمیگردم عقب...چی شد...حواسم کجا بود...چرا نفهمیدم؟ چرا دیر فهمیدم...چی شد...چی شد....
امروز شد ۶ ماه....
۶ ماه که اولش شوک بود...که پشت فرمونی و خشکت زده و نمیدونی باید پیاده بشی یا نه...نمیدونی اصلا چیزی شده یا نه....
بعد پیاده میشی...بعد باید میزان خسارت معلوم شه...بفهمی چند چندی...چه قدر مقصری....
۶ ماه بعدت ارومی...دیگه ماتت نبرده...داری زندگی میکنی...اما یه خط مونده روی دلت...یه خط که شاید هیچ وقت نره اما قطعا بین بقیه خطای جدید کم رنگ و کم اهمیت میشه یه روزی....
- ۰۴/۰۸/۱۷