روانشاسی اندوه...
داشتم کتابی میخوندم در مورد چگونگی کنار اومدن با اندوه...و خصوصا اندوه از دست دادن...
دیدم چیزی که بسیار رنج اوره جدا شدن از رویای اینده هست...یعنی شما تصویری از اینده داشتید که دیگه وجود نداره...رویایی داشتید و بافتید که دیگه به وقوع نمی پیونده و باید جایگزینش کنین با واقعیت پیش رو....
منطق میگه که خیلی خوش شانس بودی که فلان اتفاق نیفتاد و خودت هم بهش باور داری...
اما گاهی ناگهان تصویر رویایی که دیگه حقیقتی نخواهد داشت از ناکجای ذهنت برق میزنه...مثلا من دلم اصلا برای اون تنگ نشده اما رویاهای به حقیقت نپیوسته مثل یه بلور شکسته خراش میدن قلبم رو...
چیز دیگری که هست سختی لحظه ها هست...اون لحظه که بند پاره میشه..اون لحظه که امضایی زده میشه...اون لحظه ای که حقیقت محض جای هر احتمال و شکی رو میگیره...همونقدر که قطعیت زیر پای ادم رو سفت میکنه همونقدر هم با تیزی و برندگیش زخم میزنه....من هنوزم خواب میبینم...شاید حالا حالاها خواب ببینم...خواب میبینم که کسی با سردی نگاهش رنجم میده...حس اون نگاه لحظه اخر...حس اون خشم و سردی و دوری...
- ۰۴/۰۵/۰۱
چقدر درست بود💔
امیدوارم از رد این زخم ها نور جوونه بزنه🌱