دور...
دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۳ ب.ظ
امروز روز با برکتی نبود، گیج شدم، نمیفهمم جیمز چرا گفته آن دو تا مقاله را بخوانم؟ نمیدانم دارم به کجا میروم،
خیلی دل تنگ و بی قرارم، میشود این بار که میروم خیلی خیلی خیلی خوش بگذرد؟
یکی توی وبلاگش نوشته توی یک عروسی شرکت کرده که داماد خجالتی, آروم و نجیب بوده. من این روزها دقیقا به همین ویژگی ها فکر کردم. فلذا، خدایا حاجی ارام و کم گو و گزیده گو باشد. حاجی سنجیده و نجیب باشد. حاجی توانمند و مغرور و مهربان باشد. خدایا، اگر لاغر هم باشد بهتر از این است که چربی اضافه داشته باشد، من آلرژی دارم...
پی نوشت: همه چیز توی دهان ماسید و ندانستم مشکل از من بود یا تو؟!
- ۹۴/۰۳/۲۵