غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

خاکستری خال خالی

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

نزدیک به چهار ماه گذشت. یک درس و تعدادی کارگاه و سمینار ثمره ی این 4 ماه بود. یک درس خیلی قشنگ اما سخت با نمره ای خوب پاس شد. ترس از خارج و تنها بیرون رفتن و سر کلاس خارجی نشستن و دوست خارجی پیدا کردن و خیلی چیزها ریخت و تمام شد.

نمیدانم چه شد که از چند وقت پیش، یک بیقراری و نگرانی رسوخ کرد در من. حاصلش هم این شد که حالا از همه چیز گریزانم، حتی بعضی روزها فکر میکنم بیایم ایران و دیگر برنگردم. بیایم ایران و بچسبم به همه ی کسانی که دوستشان دارم، بیایم ایران و توی آغوش مادرم تا ابد مخفی بشوم و دست کسی به من نرسد...

خدایا، خدا جانم، اگر صدای مرا میشنوی، میشود کارم را بگشایی؟ 

میشود الهه جانم را بفرستی اینجا که دنیایم رنگی بشود؟ 


  • بانو ...

نظرات  (۱)

این پیام از طرف خداوند است:
گوش فرا ده ای بنده
امکان فرستادن الهه وجود ندارد، دیگه نبینم از این خیال های باطل داشته باشی :)
پاسخ:
میام حضوری صحبت کنیم بلکه راضی شی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">