غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۱۷
خرداد

1. روزی که با خدیجه جانم برای تولد من بیرون بودیم، توی فروشگاه های پارک پر از عروسک هایی بود که به پول ایران گران بودند. بعد هی خدیجه میگفت چه قدر اینا ارزونه، برای بچه ی خواهرت بخر. منم هی بی توجه بودم به حرفش. همونجا یه عروسک کانگرو بود که بچه اش توی کیسه اش بود. من دلم پیش اون عروسکه موند اما دلم نمیخواست 80 هزار تومن بدم براش. امروز که با خدیجه جانم قرار داشتم، دیدم کله ی یک کانگرو از توی کیسه ی توی دستش بیرون است. عروسک کانگرو را به من داد و گفت که این را برای خواهرزاده ی تو خریدم. 

دهانم بسته است... فقط دوستت دارم. لهجه ی انگلیسی هنگ کنگیت را، نگرانی هایت را، سوال هایت را، بودنت را...

2. چند وقت پیش امده بودم از یک کسی انتقاد کنم. اولین نکته را که گفته بودم طرف گفت انتقادهایت ارزانی خودت و تازه من در نظرش شدم یک ادم نقطه چین که چرت و پرت می گوید. بعضی وقتها، وقتی دایره واژگانت و دایره ی تفکرات و احساساتت با کسی یکی نیست، حرف زدنت، شبیه تف سر بالاست.

3. چیزی یادم نمی اید...


  • بانو ...