غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۰۶
آذر

برای یه کنفرانس ۷ روزه رفتیم اتلانتا....

شهری بزرگ و سبز...شهری که مثل شیکاگو کلی ساختمون بلند داره اما به نظر منظم تر و تمیزتر از شیکاگو هست...

شهری که با وجود ساختمونای بلندش یه عالمه درخت و سرسبزی داره وقتی از بالا بهش نگاه کنی...

شهری که توی مرکزش قدم به قدم بی خانمانها ازت پول غذا میخوان و نباید باهاشون چشم تو چشم شی...

جمعیتی ۱۷ هزار نفری از سراسر دنیا اومده بودن که ببین اخرین یافته های ابر ملمپیوتر برای خریدن چیه...

کنفرانسی که چیزی شبیه بازار دستفروشها بود.....

و من ۵ سال از اخرین کنفرانس راه دورم گذشته بود به لطف کرونا....

دیدم چه قدر پخته تر شدم از سالهایی که دست چپ و راستم رو از هم تشخیص نمیدادم...حتی اولین باری که سفر خارجی رفتیم از اوبر گرفتن میترسیدم و فکر میکردم سخته... 

اما دلم خالیه هنوز...انگار جایی توی وجود من شک به خودم نوشته شده....ته ذهنم هی به خودم میگم تو کمی...تو عقبی...و نمیفهمم چه بخشی ازین حس واقعیه و چه بخشیش خیال منه....بعد به خودم میگم یادته دعا کرده بودی باهنر کرمان قبول شی اما شریف قبول شدی؟ یادته دعا کردی تافلت ۹۰ بشی اما صد شدی...

شبهای کنفرانس پر بود از رقص و تکیلا و شراب قرمز و ابجو...روزهای کنفرانس پر بود از جلسه....و من به یمن ولخرجی گروه توی یکی از بزرگترین هتلهای امریکا بودم که بدونم هیچ خبری نیست.... 

فعلا همین...

  • بانو ...