غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

غار تنهایی من....

فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى...

۱۴
خرداد

1. روزها میگذرند، به زودی باز هم در یک غروب پر از تنهایی، مینشینم لابه لای بوته ها، رو به غروب خورشید، وقتی نسیم سردی می وزد، وقتی بوی علف های وحشی تمام روحم را مینوازد، وقتی چشم هایم خیس میشود، حالا بعد از یک سفر دور و دراز، برای هزارمین بار از تو میپرسم، چرا؟ 

2. سه روز دیگر یک تازه عروس و داماد از راه میرسند. من، در اوج جوانی می خواهم مادری کنم و دستی به سر و روی خانه بکشم و ظرف اسپند را اماده کنم... اما نه اسپند دارم و نه ظرفی درخور اسپند...

3. دلم هر لحظه می ریزد، هر لحظه می ترسد...

4. دو سال پیش، چندین بار به دوست عزیز ایمیل زدم و احوالش را پرسیدم, جواب نداد که نداد، اما همیشه تیو فیس بوک در حال چخ چخ کردن با ملت بود و میدانستم که زنده است. حالا امروز، بعد از دو سال، پیام داده که "ببخشید جوابت را نمیدادم, راستی الان کجا هستی؟" خدایا پناه میبرم به تو از آدم ها...

  • بانو ...